نیما یوشیج

علي اسفندياري معروف به نيما يوشيج ، در سال 1274 شمسي در يوش مازندران به دنيا آمد. وي آموزش هاي ابتدايي را در يوش آغاز كرد و در سن دوازده سالگي (1288) با خانواده اش به تهران رفت و در آنجا مسكن گزيد. او ابتدا به دبستان (حيات جاويد) و سپس به مدرسه متوسطه كاتوليك (سن لوئي) رفت. در اين مدرسه بود كه زبان فرانسه را آموخت. نيما يوشيج به سال 1296 در سن بيست سالگي موفق به دريافت تصديقنامه از مدرسه ي عالي سن لوئي شد. نخستين كار اداري نيما شغلي در درجه پايين كارمندي در وزارت ماليه بود، او تا سال 1298 در اين كار دوام آورد. از سال 1306 در كنار همسرش عاليه ،در آموزشگاه هاي كوچك شهرهاي شمال ايران : بارفروش ( بابل كنوني ) ، لاهيجان ، رشت ، آستارا به كار تدريس اشتغال داشت. از فروردين ماه سال 1312 نيما و همسرش به تهران آمدند. نيما نخست در بلا تكليفي بسر برد و سپس در جست و جوي كاري مناسب بر آمد. در سال 1316 به تدريس ادبيات در دوره دوم دبيرستان صنعتي پرداخت. پس از آن به وزارت پيشه و هنر منتقل گرديد. يك سال بعد به اداره موسيقي كشور منتقل شد و به عضويت هيات تحريريه ي مجله موسيقي انتخاب گرديد؛ نيما يوشيج تا سال 1326 شغل ثابتي نداشت و پس از آن به خدمت در اداره ي نگارش وزارت فرهنگ پرداخت . او تا پايان زندگيش در اين شغل اداري باقي ماند. نيما در روز پنج شنبه 16 دي ماه 1338 هجري شمسي به علت ابتلا به بيماري ذات الريه در گذشت.
 والدين و انساب : نيما يوشيج فرزند ابراهيم نوري و طوبي مفتاح بود. در يادداشت كوچك بي تاريخي نسب خود را چنين نوشته است: « علي بن ابراهيم علي ( معروف به ناظم الاياله ) بن محمدرضا ( معروف به باباخان بيك ) بن محمد هاشم بن محمدرضا » . [ زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 11 ]
 اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : نيما آنگونه كه خود مي گويد، كودكي اش در ميان شبانان و ايلخي بانان سپري شده است، اينان به هواي چراگاه به نقاط دور ييلاق قشلاق مي كردند و شب بالاي كوهها ساعات طولاني باهم به دور آتش جمع مي شدند ،او مي گويد: «از تمام دوره بچگي خود،به زدو خوردهاي و حشيانه و چيزهاي مربوط به زندگي كوچ نشيني و تفريحات ساده آنها در آرامش يكنواخت و كور و بي خبر ازهمه جا چيزي به خاطر ندارم». [زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص216 ]
 تحصيلات رسمي و حرفه اي : نيما خواندن و نوشتن را در يوش كه بود آموخت. در زندگينامه ي خود چنين مي نويسد: «در همان دهكده كه متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده ياد گرفتم. او مرا در كوچه باغهاي دنبال مي كرد و به باد شكنجه مي گرفت. پاهاي نازك مرا به درختهاي ريشه و گزنه دار مي بست. با تركه هاي بلند مرا مجبور مي كرد به از بر كردن نامه هايي كه معمولا“ اهل خانواده اي دهاتي به هم مي نويسند و خودش آنها را بهم چسبانيده و براي من طومار درست كرده بود». در سن دوازده سالگي (1288) نيما با خانواده اش در تهران مسكن گزيد و در اين شهر ،ابتدا به دبستان (حيات جاويد) و سپس به مدرسه متوسطه كاتوليك (سن لوئي) رفت. در اين مدرسه بود كه زبان فرانسه را آموخت. نيما يوشيج به سال 1296 در سن بيست سالگي موفق به دريافت تصديقنامه از مدرسه ي عالي سن لوئي شد و اين پايان تحصيلات رسمي اوست. پس از آن مدتي به اتفاق لاربن در مدرسه ي خان مروي نزد مرحوم آقا شيخ هادي يوشي، زبان عربي آموخت . در سال 1307 نيز در بار فروش (بابل) در محضر علامه ي حائري به درسهاي فلسفه و منطق و فقه اين عالم بزرگ دل سپرد. [زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص216 ـ زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 17 ]
 خاطرات و وقايع تحصيل : نيما يوشيج از دوران تحصيل خود چنين تعريف مي كند : «سالهاي اول زندگي مدرسه من به زد وخورد بچه ها گذشت ،وضع رفتار و سكنات من كناره گيري و حجبي كه مخصوص بچه ها ي بربيت شده در بيرون شهر است . موضوعي بود كه در مدرسه مسخره برانداز بود. هنر من خوب پريدن و با رفيقم پژمان (حين) فرار از محوطه مدرسه بود. من در مدرسه خوب كار نمي كردم فقط نمرات نقاشي به داد من مي رسيد. اما بعدها مراقبت و تشويق يك معلم خوش رفتار كه نطام وفا شاعر امروز باشد مرا به خط شعر گفتن انداخت. اين تاريخ مقارن بود با سالها يا كه جنگها ي بين المللي ادامه داشت. من در آن وقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه مي توانستم بخوانم». او در ادامه مي گويد : «به منزل خاله ام ، مادر تقي كياني كاردار، مي گريختم. با پاي برهنه از بازارها و كوچه هاي يخ بسته و مرطوب كه آثار قديم در آنجا هنوز بجا بود (مي گذشتم). در سر راه من دالان دولتسراي عضدالملك نائب السلطنه بود. با چراغ كم روشن توي دالان و قراول دم در با لباس مخصوص قديم قراول هاي زمان پيش از مشروطه . همه چيز قديم. من درست به يادم مي آيد حيدر علي كمالي و تقي كاردار كياني در بالاخانه شعر مي خواندند تا صبح. و احتشام الملك ، پدر همين خانلري ، در زاويه به حساب خود زندگي مي كرد. آنها تا صبح نظامي مي خواندند. تاثير نظامي از آن وقت در من پيدا شد كه من اصلاً در خصوص شعر فكر نمي كردم. تقي كياين كاردار ( معتصم الملك ) در من تاثير مهمي دارد ، بدون اينكه خودش بداند» .[زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص216ـزندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 17-18 ]
 استادان و مربيان : نيما به تشويق نظام وفا كه استاد او بود ،به نظم شعر پرداخت. از استادان وي مي توان به مرحوم آقا شيخ هادي يوشيجي و علامه حائري اشاره كرد. [زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص216ـزندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 17-18 ]
 هم دوره اي ها و همكاران : يكي از همدو ره ايها ي دوران تحصيل نيما يوشيج ،حسين پژمان بود.[ از نيما تا روزگار ما ، تاليف سيد يحيي آريان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص 600 ]
 همسر و فرزندان : در تاريخ 6 ارديبهشت ماه سال 1305 نيما يوشيج ، در سن 29 سالگي ،با خانم عا ليه ي جهانگير ،فرزند ميرزا اسماعيل شيرازي ،خواهر زاده ي انقلابي و نويسنده ي مشهور ميرزا جهانگير صور اسرافيل ازدواج كرد.حاصل اين ازدواج فرزندي به نام شراگيم بود.[زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص52 ؛ از نيما تا روزگار ما ، تاليف سيد يحيي آريان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص 600 ]
 وقايع ميانسالي : نيما در يكي از طوفاني ترين و پر آشوب ترين ايام تاريخ كشور را درك نموده است.وي در اين زمان رضا خان با توطئه چيني و حمايت بيگانگان در پي تغيير حكومت قاجار و انتقال سلطنت به خود و خاندان خود بود. در سال 1303 مجلس شوراي ملي لايحه اي عزل احمد شاه قاجار و جانشيني سردار سپه را به مقام سلطنت تصويب مي كند و در 15 آذر ماه 1304 مجلس موسسان براي تغيير مواردي از قانون اساسي تشكيل مي شود. نيما يوشيج با روشن بيني و آينده نگري كامل ، كه نشانه ي حس قوي و شناخت كامل او از موقعيت سياسي و اجتماعي ايران است ،در ياد داشتي با عنوان (مجلس مؤسسان )براي تغيير موادي از قانون اساسي تشكيل مي شود. نيما يوشيج با روشن بيني و آينده نگري كامل ، كه نشانه ي حس قوي و شناخت كامل او از موقعيت سياسي و اجتماعي ايران است، در ياد داشتي با عنوان (مجلس موسسان ) به تاريخ 21 آبان ماه 1304 چنين مي نويسد:(مجلس موسسان به اصطلاح شيطان مي خواهد آتيه ي مملكت ،يعني سرنوشت يك مست بچه هاي يتيم و مادرهاي فقير را معين كند. جوانها اغلب آنهايي كه چند جلد از كتب ادبيات غربي را ترجمه كرده اند و به اين جهت مشهور به نويسندگان هستند، در اين مجلس شركت دارند. مي خواهند آنها را براي اين مجلس انتخاب كنند. به من هم تكليف كرده اند،ولي من تاكنون نه پا به مجلس آنها گذاشته ام نه بازي قرعه و انتخاب و كلا را شناخته ام . من از اين بازي چيزي نمي فهمم . يك نفر را روي كار كشيده اند يك استبداد خطرناك ،مملكت را تغيير خواهد داد. جوان باهنر گمنام ،بمير يا ساكت باش تا تو را معدوم نكنند و تو بتواني روزي كه نطفه هاي پاك پيدا شدند ،به آنها اتحاد را تبليغ كني .اين نقشه ها براي اين است كه متفكرين و مخالفين شناخته شوند و آنها را در موقع جلسه ،نيست كنند؛ ولي بالاخره شيطان مغلوب مي شود.) نيما يوشيج كه به هنگام نوشتن يادداشت 28 ساله است، در اين عبارت (جوان باهنر گمنام ،بمير يا ساكت باش تا تورا معدوم نكنند )بي گمان به شهادت دوست ناكام خود ميرزاده عشقي نظر دارد و جملات (من از اين بازيها چيزي نمي فهمم .يك نفر را روي كار كشيده اند . يك استبداد خطرناك ،مملكت را تغيير خواهد داد .سخت هوشيارانه ،قابل توجه، تاريخي و عبرت آور است. در بهمن ماه 1306 حادثه سياسي مهمي روي داد : كشف كتيبه ي سري و اعلام سرهنگ احمد پولادين. سرهنگ احمد خان پولادين كه افسري حساس و چو ن رئيس گارد رضا شاه و از نزديك شاهد اعمال او بود با عده اي از افسران و اشخاص مي دانست آنها هم با رژيم پهلوي موافق نيستند وارد مذاكره و متحد شده كميته اي سري تشكيل دادند كه او را از ميان بردارند و رژيم پهلوي را سرنگون سازند. نزديك بود كه موفق هم بشوند . اما يكي از افراد اين كميته از بيم نافرجام ماندن اين اقدام محرمانه مراتب را به اطلاع پهلوي رسانيد . همگي اعضاء كميته دستگير و تسليم دادگاه نظامي شدند محاكمات آنها چند روز به طول انجاميد در نتيجه سرهنگ احمدخان پولادين محكوم به اعدام شد. اين واقعه نيما يوشيج را كه انديشه انتقام هميشه با او بود سر شوق مي آورد و در اسفند ماه 1306 شعر بلند و حماسي (سرباز فولادين) را سرود تا اين تاريخ بعد از (افسانه) مهم ترين شعر اوست.[زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 67-48 ]
 زمان و علت فوت : نيما در روز پنج شنبه 16 دي ماه 1338 هجري شمسي به علت ابتلا به بيماري ذات الريه در گذشت و در قبرستان امامزاده عبدالله به خاك سپرده شد. [زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص218 ]
 مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : نخستين كار اداري نيما شغلي در درجه پايين كارمندي در وزارت ماليه بود و ي تا سال 1298 در اين كار دوام آورد. از فروردين ماه سال 1312 نيما و همسرش در تهران بودند. نيما نخست در بلا تكليفي بسر برد و سپس در جست و جوي كاري مناسب بر آمد. در سال 1316 به وزارت پيشه و هنر منتقل گرديد. يك سال بعد به تمايل خودش با همان حقوق به اداره موسيقي كشور منتقل شد و به عضويت هيات تحريريه ي مجله موسيقي انتخاب گرديد؛ اين كار جدي ترين و مناسب ترين شغل اداري نيما يوشيج درتما م طول زندگيش است كه تا پابان عمر اين مجله ،تا بهمن 1320 ادامه يافت. نيما يوشيج تا سال 1326 شغل ثابتي نداشت و پس از آن به خدمت در اداره ي نگارش وزارت فرهنگ پرداخت . كار او بررسي و اظهار نظر در باره ي نمايشنامه ها و فيلمنامه هايي بود كه به اين اداره مي رسيد. تا پايان زندگيش اين شغل اداري او بود و حقوقش سيصد و سي تومان در ماه بود. [روزنامه همشهري ، دوشنبه 10دي 1380 ، شماره 2607 ـ زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 23 و 116 و119 -120 و 125 ]
 فعاليتهاي آموزشي : از سال 1306 ، نيما در كنار همسرش عاليه ،در آموزشگاه هاي كوچك شهرهاي شمال ايران : بارفروش ( بابل كنوني ) ، لاهيجان ، رشت ، آستارا به كار تدريس اشتغال داشت. او در سال 1316 در تهران به تدريس ادبيات در دوره دوم دبيرستان صنعتي پرداخت.[ از نيما تا روزگار ما ، تاليف سيد يحيي آريان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص 597 ]
 آرا و گرايشهاي خاص : نيما يوشيج در سال 1316 موفق به كشف شكل تازه اي در شعر فارسي شد كه اين شيوه به كلي با شعر قديم فرق دارد و با نگرشي كه در شيوه شكل آن پديد آورد به پدر شعر نو لقب گرفت. نظرنيما در خصوص شعر، يك نگاه جديد است كه بعضاً شيوه هاي قديم را به چالش كشيده و از منظري جديد غالب شعر را تعريف مي نمايد. او مي گويد: « ادبيات ما بايد از هر حيث عوض شود. موضوع تازه كافي نيست و نه اين كافي است كه مضموني را بسط داده و به طرز تازه بيان كنيم. نه اين كافي است كه با پس و پيش كردن قافيه و افزايش و كاهش مصراع ها يا وسايل ديگر ، دست به فرم تازه زده باشيم . عمده كار اين است كه طرز كار عوض شود و مدل وصفي و روائي ، كه در دنياي با شعور آدم هاست ، به شعر بدهيم. »او در ادامه مي گويد:« شعر وزن و قافيه نيست ، بلكه وزن و قافيه هم از ابزار كار يك نفر شاعر هستند. همچنين شعر رديف ساختن مصطلحات و فهرست كلي دادن از مطالب معلوم كه در سر زبان ها افتاده است نيست. اين جور كار به درد دفتر حساب بندي يك تجارتخانه مي خورد. شعر واسطه تشريح و تاثير دادن و كوچك كردن معنويات و شكافتن و نمودن درونيهاي دقيق و نهفته آنهاست. و تمام كوشش و كاوش شاعر براي آن است كه « مخصوصاً شعر را از حيث بيان آن به طبيعت نزديك كرده و به آن اثر دلپذير نثر را دهد » . زياد رغبت دارد و دلباخته رغبت خود است كه « شعر را از مصراعبازيهاي ابتدايي ـ كه در طبيعت اين طور يكدست و يكنواخت و ساده لوح پسندانه وجود ندارد و لباس متحد الشكل نپوشيده استـ آزاد كرده باشد» .نيما فقط در ابداع شعر نو جسارت به خرج نداد بلكه همين آوردن واژه هاي روستايي و بومي در شعر فارسي و ملي در نوع خود بدعت و نوآوري محسوب مي شود ، تا جاييكه كه بعد از او بسياري خواستند از اين شيوه بهره بگيرند كه راه به جايي نبردند. [ از نيما تا روزگار ما ، تاليف سيد يحيي آريان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص9-608 ـ روزنامه همشهري ، دوشنبه 10دي 1380 ، شماره 2607]

منبع>>mahblog


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : شنبه 21 آبان 1390برچسب:, | 15:48 | نویسنده : milad daryaee |

  • دانلود کتاب
  • وکیل